مجموعه داستان «مثل کسی که از یادم می رود» نوشته سیاوش گلشیری، شامل هشت داستان کوتاه است که بیشتر بر موضوع سردی روابط انسان معاصر و عدم ارتباط مناسب عاطفی تمرکز یافته است و مساله اهمیت ناحودآگاه انسان از موضوعات اصلی مطرح شده در محتوای داستانی است.
مجموعه داستان«مثل کسی که از یادم می رود» نوشته سیاوش گلشیری شامل هشت داستان کوتاه رئال است که بیشتر بر موضوع سردی روابط انسان معاصر و نبود ارتباط مناسب عاطفی تمرکز یافته است. آنچه نخ ارتباطی و زنجیره داستانهای گلشیری است، خلاء دائمی بین شخصیت های داستانهاست.
در تمامی این داستانها، شخصیتها به دنبال فرد «دیگری» برای پرکردن خلاء عاطفی- روانی شان در زندگی به مرور گذشته می پردازند. این خلاء در داستان اول این مجموعه که «همیشه از دست ها شروع می شود» نام دارد، به ارتباط بین زن و مردی متاهل نسبت به «دیگری» اشاره دارد؛ در داستان «همیشه پیش از آن که فکرکنی اتفاق می افتد» پر رنگ تر می شود. «دیگری» در داستان دوم مجموعه، در حد یک عکس زن مو بور باقی می ماند و در داستان «گلدان کوچک شمعدانی» عکس به نمادی جمعی برای سربازان گمنام تبدیل می شود، تا جایی که حضور نداشتن «دیگری» باعث روان پریشی زن در مرگ فرزند میشود.
افلاطون وقتی میخواهد عشق را معنا کند میگوید «یک میل همیشگی برای تصاحب زیبایی»، از نظر لاکان این خلاء وجودی است که تبدیل به میل به دیگری میشود و چون اجابت نمیشود، دوباره به خلاء میرسد. با کمی دقت در شخصیت پردازی مجموعه داستان «مثل کسی که از یادم می رود» در مییابیم که بیشتر شخصیتهای داستانی گلشیری مثل یک سوژه برزخی بین جبر و اختیار گم شده اند و مدام در پی پرکردن خلاء های خود هستند. از نظر لاکان، خلاء وجودی در انسان ها همیشگی است، از همین روی است که نویسنده سر آغاز نام چهار داستان از هشت داستان خود را «همیشه» می گذارد تا بیانگر این درونمایه تکرار شونده باشد که وجود انسان معاصر بر مبنای فقدان همیشگی استوار است.